شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

سیزده ماهه عزیزتر از جونم

فرشته کوچولو، شایلین ناز ما جمعه 11 بهمن 1392 سیزدهمین ماه زندگی نازنینت تموم شد و قدم به ماه چهاردهم گذاشتی، دیگه دارم بزرگ شدنت رو احساس میکنم، اون دخمل کوچولوی سابق نیستی عزیز دلم  تو همون دخملی بودی که اگه می خوابوندمت و ساعتها جابه جات نمی کردم حتی یه سانت هم نمیتونستی جا به جا بشی اما حالا مگه میشه یه لحظه یه جا نگهت داشت حتی توی خواب هم مدام در حال وول خوردنی ( میگم نکنه یه ذره ی دیگه که بزرگتر شدی تو خواب پاشی راه بری مامانی) دنیای پیرامونتو میشناسی، مدام به سمت اتاقت میری و نسبت به اسباب بازیهات واکنش نشون میدی، در مورد اشخاص هم تقریبا همه رو به نام میشناسی و اگه ازت سوال کنیم با دست نشونشون میدی یاهم میگی نیست...
16 بهمن 1392

واکسن یکسالگی نفس مامان

  عشق مامانی سلام  بالاخره قسمت شد بریم واکسن یکسالگیتو بزنیم عزیز دلم اونم با تاخیر 10 روزه   واسه اینکه از یه طرف یه چند روزی تب داشتی و از طرفی هم می خواستم هماهنگ بشه و با باباییت بریم که آخرشم نشد که بشه!!! در نتیجه یکشنبه 21 دی ماه 92 با باباجون رفتیم مرکز بهداشت ویلا، این دفعه مامان جون نتونستن با ما بیان آخه دست مامان جون بدجوری سوخته بود و دستشون بسته بود ( انشاا... که هر چه زودتر دستشون خوب بشه ) تا وارد مرکز بهداشت شدیم اگه گفتی چی دیدیم    اون آقا بداخلاق سری قبل   ( ولی این بار چون سرش خلوت بود خوش اخلاق بود.) اول رفتیم اتاق بهداشت تا قد و وزن و دورسرتو بگیرن، ...
2 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد